-
چارلز بوکفسکی
1392/04/24 20:29
باید باور کنیم، تنهایی، تلخترین بلای بودن نیست، چیزهای بدتری هم هست، روزهای خستهای، که در خلوت خانه پیر میشوی و سالهایی که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است تازه، تازه پی میبریم، که تنهایی، تلخترین بلای بودن نیست چیزهای بدتری هم هست، دیر آمدن! دیر آمدن!
-
مصطفی مستور
1392/04/24 20:24
در این هستی غم انگیز وقتی حتی روشن کردن یک چراغ ساده ی "دوستت دارم" کام زندگی را تلخ می کند، وقتی شنیدن دقیقه ای صدای بهشتی ات زندگی را تا مرزهای دوزخ می لغزاند دیگر، نازنین من، چه جای اندوه چه جای اگر... چه جای کاش... و من -این حرف آخر نیست- به ارتفاع ابدیت دوستت دارم حتی اگر به رسم پرهیزکاری های صوفیانه از...
-
آنا آخماتووا
1392/04/24 20:22
عاقبت همهی ما زیر ِ این خاک آرام خواهیم گرفت ما که روی ِ آن دمی به همدیگر مجال آرامش ندادیم ...
-
وخیمی!
1392/04/22 18:21
هیچ چیز در دنیا، الکی و همینجوری و سرسری نیست. همه چیز جدیه. چمن خیلی جدی چمنه! رفتار جدیه! آب جدیه! فحش و ناسزا جدیه! عشق جدیه! خدا جدیه! نَفَس بصورت خیلی جدی نَفَسه و نمی تونه جاش رو با لب یا دندون عوض کنه. محبت خیلی جدیه! دلدادگی، بصورت سرسختانه ای دلدادگیه! بنظرم فقط انسان بصورت جدی ای انسان نیست. انسانیت حالش...
-
زویا پیرزاد
1392/04/17 20:07
چرا ازدواج نکردی؟ پیش نیامد...اول ها فکر می کردم کارهای مهم تری باید بکنم. بعد فکر کردم باید با زنی در مسایل مثلا خیلی مهم تفاهم داشته باشم. دیر فهمیدم که تفاهمی مهم تر از این نیست که مثلا دیوار را چه رنگی کنیم و اسباب خانه را چه جوری بچینیم و تابلوها را کجا بکوبیم و شام و ناهار چی درست کنیم و سر همه این ها با هم...
-
سید علی صالحی
1392/04/17 20:05
با چشمهایت حرف دارم میخواهم ناگفتههای بسیاری را برایت بگویم از بهار، از بغضهای نبودنت، از نامههای چشمانم... که همیشه بیجواب ماند باور نمیکنی!؟ تمام این روزها با لبخندت آفتابی بود اما دلتنگی آغوشت... رهایم نمیکند، به راستی... عشق بزرگترین آرامش جهان است.
-
فریدون مشیری
1392/04/16 19:32
من یقین دارم که برگ، کاین چنین خود را رها کردست در آغوش باد، فارغ است از یاد مرگ! آدمی هم مثل برگ، می تواند زیست بی تشویش مرگ، گر ندارد همچو او آغوش مهر باد را، می تواند یافت لطفِ "هر چه باداباد را"
-
تو قرمزی!
1392/04/16 18:15
اساسا، احساس باید فقط قسمتی از تو باشه، نه همه تو. در غیر اینصورت اگر وجودت رو بکلی فرا بگیره، سرطانی میشه.
-
قیصر امین پور
1392/04/16 17:35
موجیم و وصل ما، از خود بریدن است ساحل بهانه ای است، رفتن رسیدن است تا شعله در سریم، پروانه اخگریم شمعیم و اشک ما، در خود چکیدن است
-
سهراب سپهری
1392/04/15 21:00
بهتر آن است که بر خیزم رنگ را بردارم روی تنهایی خود نقشه مرغی بکشم!
-
بهرنگ قاسمی
1392/04/15 20:59
دلیل نیامدنت از این دو حالت خارج نیست؛ یا نمیخواهیام، یا ... یاابوالفضل! یعنی نمیخواهیام؟!
-
سهراب سپهری
1392/04/15 20:56
کنار تو تنهاتر شدهام، از تو تا اوج تو زندگی من گسترده است، از من تا من تو گستردهای، با تو برخوردم، به راز پرستش پیوستم، از تو به راه افتادم، به جلوهی رنج رسیدم، و با این همه، ای شفاف! و با این همه، ای شگرف! مرا راهی از تو بدر نیست زمین باران را صدا میزند، من تو را!
-
سهراب سپهری
1392/04/15 18:40
تو مرا یاد کنی یا نکنی باورت گر بشود، گر نشود حرفی نیست اما نفسم میگیرد در هوایی که نفسهای تو نیست!
-
پابلو نرودا
1392/04/14 22:54
چه دلنگرانی، گاه، وقتی که با منی و من پیروز تر و سزاوار تر از دیگر مردان! زیرا نمی دانی که در من است پیروزی هزاران چهره یی که نمی توانی ببینی، هزاران پا و قلبی که با من راه سپرده اند، نمی دانی که این، من نیستم، "من" ی وجود ندارد، من تنها نقشی ام از آنان که با من می روند؛ که من قوی ترم، زیرا در خود نه زندگی...
-
صندل
1392/04/14 20:33
عصرهای جمعه، وقت پیدایش خودِ خودِ من است. وقت زایش چند قولوهای انفراد و خلوت است. به شفافیت پیراهنت، و به اوج و صعود انگشتانت قسم، عصرهای جمعه، با تنهائی من متبرک شده است. از وقتی رفته ای، عصرهای جمعه، بشقابها را می شویم، و وضو میگیرم، و از خیابانی که آفتاب در آن خیالی تر و داغ تر می تابد، به کنج کافه ای که بوی تند...
-
نجمه زارع
1392/04/14 19:11
پشت دیوار همین کوچه به دارم بزنید من که رفتم بنشینید و، هوارم بزنید باد هم آگهی مرگ مرا خواهد برد بنویسید که: "بد بودم" و جارم بزنید من از آیین شما سیر شدم، سیر شدم پنجه در هر چه که من واهمه دارم بزنید دست هایم چقدر بود و به دریا نرسید؟! خبر مرگ مرا طعنه به یارم بزنید آی! آنها! که به بی برگی من می خندید! مرد...
-
فاضل نظری
1392/04/14 18:58
به تنهائی گرفتارند مشتی بی پناه اینجا مسافرخانه رنج است یا تبعیدگاه اینجا غرض رنجیدن ما بود از دنیا، که حاصل شد مکن ای زندگی عمر مرا دیگر تباه اینجا برای چرخش این آسیاب کهنه ی دل سنگ به خون خویش می غلتند، خلقی بی گناه اینجا نشان خانه خود را در این صحرای سردرگم بپرس از کاروانهائی که گم کردند راه اینجا اگر شادی سراغ از...
-
قیصر امین پور
1392/04/13 10:17
هرچه هستی باش، اما باش!
-
جمال ثریا
1392/04/13 10:16
از دور تو را دوست دارم، بی هیچ عطری، آغـوشی لمسی و یا حتی بوسهای. تنها دوستت دارم، از دور ..!
-
گیون توران
1392/04/13 10:15
شریک شدن در حرارت و خنکای تن ات گاهی دوست داشتن، سکوت کردن است!
-
حمید مصدق
1392/04/13 10:13
گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت سالها هست که از دیدهی من رفتی لیک دلم از مهر تو آکنده هنوز دفتر عمر مرا دست ایام ورقها زده است زیر بار غم عشق قامتم خم شد و پشتم بشکست در خیالم اما همچنان روز نخست تویی آن قامت بالنده هنوز در قمار غم عشق دل من بردی و با دست تهی منم آن عاشق بازنده هنوز آتش عشق پس از مرگ...
-
فاضل نظری
1392/04/13 08:57
بگیر از من این هردو فرمانده را "دل عاشق" و "عقل درمانده" را اگر عشق با ماست، این عقل چیست؟ بکش هم پدر، هم پدرخوانده را تو کاری کن ای مرگ! اکنون که خلق نخواهند مهمان ناخوانده را در آغوش خود "بار دیگر" بگیر من این موجِ از هر طرف رانده را شب عاشقی رفت و گم کرده ام در شیشه ی عطر وامانده را
-
...
1392/04/11 19:15
یکی از دردناکترین انواع حس، انتظاره. و این دردناکی رو هزار بار شدید تر میشه وقتی انتظار بی معنی است. وقتی انتظار بی معناست... پ.ن. 1. همه در حاشیه ماندیم و به متن نرسیدیم. همه در تاریکی سوء بداشت موندیم و به روشنای شفافیت نرسیدیم. 2. زیر یک خبر ترجمه شده تو ی سایت گم و گور، در قسمت کامنتا، چندنفر، دارن بر سر موضوع...
-
فاضل نظری
1392/04/11 18:19
فواره وار، سر به هوائی و سر به زیر چون تلخی شراب، دل آزار و دلپذیر ماهی توئی و آب من و تنگ روزگار! من در حصار تنگ و تو در مشت من اسیر مرداب زندگی همه را غرق می کند ای عشق همتی کن و دست مرا بگیر ای مرگ می رسی به من اما چقدر زود ای عشق می رسم به تو اما چقدر دیر شیرینی فراق کم از شور وصل نیست گر عشق مقصد است خوشا لذت...
-
نرم، سخت
1392/04/11 08:37
مسئله این است که چقدر خودم رو اصلاح کنم؟ یا به اصطلاح، چقدر خوب باشم؟ مسئله این است. خوب بودن، خوبتر شدن، بهتر شدن، تغییر کردن و در نهایت ورای جنسیت، وراثت، خانواده، تربیت و فشارهای محیطی رفتار کردن، بسیار سخته. اساسا من در محیط و جامعه ای زندگی می کنم که شناخت آدمها، دیگه ممکن نیست و این باعث شده افراد، فقط و فقط با...
-
ناشناس
1392/04/09 20:39
مرهم زخمهای کهنهام، کنج لبان توست! بوسه نمیخواهم، چیزی بگو...
-
رضا کاظمی
1392/04/09 20:36
بی تو هم میشود زندگی کرد قدم زد، چای خورد، فیلم دید، سفر رفت؛ ... فقط... بی تو نمیشود به خواب رفت!
-
فروغ فرخ زاد
1392/04/09 20:31
هر چه دادم به او حلالش باد غیر از آن دل که مفت بخشیدم! دل من کودکی سبکسر بود خود ندانم چگونه رامش کرد او که می گفت دوستت دارم پس چرا زهر غم بجامش کرد!
-
رسول یونان
1392/04/08 21:36
وضعیت خوبی ندارم مرا ببخش! دستم از اشیا رَد میشود رَد میشود از تلفن، فراموشت نکردهام! فقط کمی... کمی، مُردهام!
-
ناشناس
1392/04/08 21:27
بیهوده مکن عمر گران صرف رفیقان دل صرف کسی کن که دلش جان تو باشد امروز کسی محرم اسرار کسی نیست ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست