چه رهایم، چه تنهایم، چه لبریزم، چه خوشحالم، چه سبکم.
لابلای سنگفرش های شیرین شده از توت،
از بازی معصومانه ی ما با آرامه های تکرارنشدنی،
تا مرز گام های ممنوعه حشره ها،
نیمکت بتونی و من، خیس تر از جان بارانیم.
ما؛
ما اینگونه، بدون شالوده، بی ستون و دوست داشتنی،
بدون هیچ اعوجاج و انکاری،
از همیشه، ماتریم.
بی فریب و سرهم بندی شده، فارغ از هر حقه ای،
از همیشه، ماتریم.