احتما کن، احتما ز اندیشه ها

چه رهایم، چه تنهایم، چه لبریزم، چه خوشحالم، چه سبکم.

احتما کن، احتما ز اندیشه ها

چه رهایم، چه تنهایم، چه لبریزم، چه خوشحالم، چه سبکم.

ناشناس

مرهم زخم‌های کهنه‌ام، کنج لبان توست!

بوسه نمی‌خواهم،

چیزی بگو...

رضا کاظمی

بی تو هم می‌شود زندگی کرد

قدم زد، چای خورد، فیلم دید، سفر رفت؛ ...

فقط...

بی تو نمی‌شود به خواب رفت!

فروغ فرخ زاد

هر چه دادم به او حلالش باد

غیر از آن دل

که مفت بخشیدم!


دل من کودکی سبکسر بود

خود ندانم چگونه رامش کرد


او که می گفت دوستت دارم

پس چرا زهر غم بجامش کرد!

رسول یونان

وضعیت خوبی ندارم

مرا ببخش!

دستم از اشیا رَد می‌شود

رَد می‌شود از تلفن،

فراموشت نکرده‌ام!

فقط کمی...

کمی،

مُرده‌‌ام!

ناشناس

بیهوده مکن عمر گران صرف رفیقان

دل صرف کسی کن که دلش جان تو باشد

امروز کسی محرم اسرار کسی نیست

ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست