احتما کن، احتما ز اندیشه ها

چه رهایم، چه تنهایم، چه لبریزم، چه خوشحالم، چه سبکم.

احتما کن، احتما ز اندیشه ها

چه رهایم، چه تنهایم، چه لبریزم، چه خوشحالم، چه سبکم.

نجمه زارع

پشت دیوار همین کوچه به دارم بزنید

من که رفتم بنشینید و، هوارم بزنید

باد هم آگهی مرگ مرا خواهد برد

بنویسید که: "بد بودم" و جارم بزنید

من از آیین شما سیر شدم، سیر شدم

پنجه در هر چه که من واهمه دارم بزنید

دست هایم چقدر بود و به دریا نرسید؟!

خبر مرگ مرا طعنه به یارم بزنید

آی! آنها! که به بی برگی من می خندید!

مرد باشید و، بیایید و، کنارم بزنید 

فاضل نظری

به تنهائی گرفتارند مشتی بی پناه اینجا
مسافرخانه رنج است یا تبعیدگاه اینجا
غرض رنجیدن ما بود از دنیا، که حاصل شد
مکن ای زندگی عمر مرا دیگر تباه اینجا
برای چرخش این آسیاب کهنه ی دل سنگ
به خون خویش می غلتند، خلقی بی گناه اینجا
نشان خانه خود را در این صحرای سردرگم
بپرس از کاروانهائی که گم کردند راه اینجا
اگر شادی سراغ از من بگیرد جای حیرت نیست
نشان می جوید از من تا نیاید اشتباه اینجا
تو زیبائی و زیبائی در اینجا کم گناهی نیست
هزاران سنگ خواهد خورد در مرداب، ماه اینجا

قیصر امین پور

هرچه هستی باش،
اما باش!

جمال ثریا

از دور تو را دوست دارم،

بی هیچ عطری،

آغـوشی

لمسی

و یا حتی بوسه‌ای.

تنها

دوستت دارم،

از دور ..!

گیون توران

شریک شدن

در حرارت

و خنکای تن ات


گاهی دوست داشتن،

سکوت کردن است!