احتما کن، احتما ز اندیشه ها

چه رهایم، چه تنهایم، چه لبریزم، چه خوشحالم، چه سبکم.

احتما کن، احتما ز اندیشه ها

چه رهایم، چه تنهایم، چه لبریزم، چه خوشحالم، چه سبکم.

حسین پناهی

با تو،

بی تو،

همسفر سایه خویشم وبه سوی بی سوی تو می آیم!

معلومی چون ریگ،

مجهولی چون راز،

معلوم دلی و مجهول چشم!

من رنگ پیراهن دخترم را به گلهای یاد تو سپرده ام،

و کفشهای زنم را در راه تو از یاد برده ام، 

ای همه من!

کاکل زرتشت!

سایه بان مسیح!

به سردترین ها،

مرا به سردترین ها برسان!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد