احتما کن، احتما ز اندیشه ها

چه رهایم، چه تنهایم، چه لبریزم، چه خوشحالم، چه سبکم.

احتما کن، احتما ز اندیشه ها

چه رهایم، چه تنهایم، چه لبریزم، چه خوشحالم، چه سبکم.

نبضم، فاسد نیست.

ما،

همه ی ما،

مهمان شده ایم به شنیدن سکوت فواره آب،

و رقص سایه هامان با بچه قورباغه کف برکه،

به خاموشی دو بال کبوتر و الهه خواب بالهای دو کبوتر.

همه ی ما،

مهمان شده ایم به شنیدن شیطنت کلاغ ها و قارقارشان،

به فوت کردن کفهای روی آب و به مرگ و میرشان،

به بوی مالیده شدن آب روی سنگ،

و نرمی لگد کردن گِل با کفشهای واکس زده.


روبرویم، انبوهی از تنه درختان است. از راستِ راست، تا چپِ چپ.

حالا، اینجا، انگار،

شته ای می خواهد روی شیارهای شلوار لی ام دراز بکشد و بخوابد. 

لاله ی گوشهایم، خنک شده است، نبضم فاسد نیست،

اما شهوتی جاریست.

اینجا، کنار هم نشستن، از اثبات، ساده تر است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد