احتما کن، احتما ز اندیشه ها

چه رهایم، چه تنهایم، چه لبریزم، چه خوشحالم، چه سبکم.

احتما کن، احتما ز اندیشه ها

چه رهایم، چه تنهایم، چه لبریزم، چه خوشحالم، چه سبکم.

لیوان خالی قهوه

سطل های آشغال هم تکه ای از من شده اند.

سینی کاغذی و لیوان و قاشقی که رنگ رژ تو را داشت...

چاره ای نیست، حالا به تعداد دفعاتی که به تو نگفتم "بشین، حرف نزن، می خواهم تماشایت کنم!" باید خودم را سرزنش کنم. 

چه می دانستم؟!

انگار، زندگی یعنی تکرار دوباره و چندباره ی این جمله که می گوید: "خود کرده را تدبیر نیست!"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد